89/10/19
7:46 ص
متن کامل دفاعیات آقای میرحسین موسوی
چه دفاعی از خودم بکنم جناب قاضی؟ من بی دفاعم.
من شریف تربیت شدم. من شریف بزرگ شدم. نه کسی منو میشناخت، نه کسی بنده رو میدید. اصلا 20 سال بود که کسی به من محل نمی ذاشت. نه ثروت مند بودم ونه هیچ چیز دیگر. تا اینکه ثروتمندان دور من را گرفتند.
همه سهم من از زندگی کار فرهنگی بود و یک زن قرآن پژوه و روشنفکر.
من ساده بودم. من همه چیز رو باور میکردم. من با هیچ مخالفت نمیکردم. سرم به کار خودم بود و شریف بودم. به من گفتند: کاندید بشوی حتما رای می آوری. من هم باور کردم. گفتند: اگر رای نیاوردی یعنی در انتخابات تقلب شده است. بازهم باور کردم.
من نمیخواستم کاندید بشوم، من نمیتونستم رئیس جمهور باشم، من نمیتونستم اصلاح طلب باشم، من نمیخواستم شعار اصول گرایی بدهم. من مقاومت کردم تا حد توانم، اما توانم کم بود.
بنده ضعیف بودم. برای خودم ضعیف بودم و برای دیگران. و من به همه احترام میگذاشتم، من به همه احترام میگذاشتم و من شروع کردم به بازی کردن، شروع کردم به سرگرم شدن و بعضی وقتها یادم رفت که کجام و همه ی اینهایی که میگند مال من نیست، حق من نیست و من اشتباهیم...
تقصیر من بود، تقصیر دیگران هم بود.
اما خدایا تو شاهدی که من هیچ چیزی رو برای خودم بر نداشتم. من هیچ چیزی رو توی جیبم نذاشتم، من از سهم کسی نزدم. من فقط اشتباهی بودم.
خدایا تو شاهدی که من چیزی رو خراب نکردم، خدایا تو شاهدی که من کسی رو اذیت نکردم. من فقط اشتباهیم.
چه دفاعی از خودم بکنم؟ من بی دفاعم.
حالا من مانده ام و تقاص این همه اشتباه دیگران و بازیگوشی خودم.
جناب قاضی من از هیچکس توقعی ندارم...
خدایا تو منو ببخش...
89/4/28
7:30 ع
اینجانب مهدی کروبی پس از سالها رنج و سختی و فشارهای گوناگون برای وطن باید شما را تنها بگذارم و بروم.
من دوران طولانی را به آرزوی رسیدن به صندلی ریاست جمهوری نشستم و یک بار هم خوابیدم که ای کاش نمی خوابیدم،
باید ملّت ایران بدانند که اگر من به این مقام می رسیدم بعد از آن به جام جهانی می رفتم و پوز برزیل را در یک مناظره تاریخی تلویزیونی می زدم. ریاست جمهوری را فقط به خاطر خدمت صادقانه دوست داشتم و از شما فرزندانم می خواهم چرخ صندلی ریاست جمهوری را در قبرم بگذارید تا در قیامت نشانی باشد از خدمت من به مردم.
فرزندان من بروید یک چوب سبز بیاورید تا به شما پندی بدهم... ببنید تا یک چوب سبز را خم می کنی میشکند، اگر دو چوب سبز بیاورید هم می شکند. امّا اگر ده چوب سبز بیاورید نمی شکند... ظاهراً این هم شکست، بیست چوب سبز بیاورید فرزندان من... نمی دانم چرا این هم شکست ... بروید پنجاه چوب سبز بیاورید
.... ای لعنت به شما این چه چوبی است که هر چقدر هم زیاد باشد بازهم می شکند.
اصلاً نخواستیم بابا داشتم می گفتم...
فرزندان من طبقه سیزدهم ساختمان طالقانی را درون قبر من بگذارید، تا مرا به یاد زندان تنگ و تاریک دنیا بیاندازد. فرزندانم مابقی داراییهای من به شرح زیر تقسیم شود:
1- صد میلیون به دکتر حسینی شکنجه گر ساواک که مرا کتک زد تا در آینده با آن کتکها به مقام و منصب برسم.
2- صد میلیون به رجوی بدهید که از من بعنوان رئیس جمهوری ایران یاد کرد و خودش خضوع کرده دیگر رئیس جمهور نبود.
3- مبلغی پول از شیمون پرز و اوباما طلب دارم که آنها را بگیرید و خرج کفن و دفن کنید.
4- به تمام مردم ایران از اموالی که از امام اجازه آن را گرفته بودم نفری هفتاد هزار تومان بدهید که به من رأی دادند.
ای فرزندانم اموال غیر منقول من را به شرح زیر بین خود تقسیم کنید:
1- زمینهای لواسانات را که در دوران خدمت صادقانه در بنیاد شهید خریده ام به فرزندم علی که بخاطر من تجاوزات متعددی را تحمل کرده بدهید.
2- منزل حقیر شش هزار متری نیاوران را که در دوران ریاست بر مجلس خریده ام به پسر دیگرم حسین بدهید که همواره در حفظ جان من بسیار کوشا بود.
3- زمینهای چند هزار هکتاری واقع در رفسنجان را که اخیراً هدیه گرفته بودم بین دخترانم تقسیم کنید.
4- کارخانه تولید پفک نمکی و چی توز که به نام خودم است را در زمان سازندگی جناب کرباسچی برایم بنا کرد به زن هفتمم و فرزندانش بدهید.
مابقی مال و اموال و حساب بانکی سوئیس و هدیای نقدی و غیر نقدی که در طول عمرم جمع کردم و هدایایی که از سیا و موساد و ام آی شیش گرفتم و نذورات شیوخ خلیج و... را که برای سفر خارج اختصاص داده بودم را به صورت مساوی بین مابقی زنانم تقسیم کنید و به زن اولم هیچی ندهید چون هرجا می رفتم تبلیغات انتخاباتی می آمد کنارم می نشست تا اونهای که اون پائین مرقصیدند مرا گول نزنند و....
من الان میمیرم اما برای انتخابات بعدی ریاست جمهوری بر می گردم...
پیام رسان